اتمام موجودی
کتاب صورتت را بشور، دختر جان! اثر نویسنده پرفروش ریچل هالیس، به شما کمک میکند تا دروغهایی که در تمام زندگی به خودتان گفتهاید را شناخته و آنها را نابود کنید.
ریچل هالیس (Rachel Hollis) به دروغهایی که زنان و دختران سالیان سال به عنوان باور شناختهاند، میپردازد. به علاوه کمکتان میکند تا شادی را انتخاب کنید و خودتان کنترل زندگیتان را به دست بگیرید.
او در کتاب صورتت را بشور، دختر جان! (Girl, wash your face) داستانهای متفاوتی که عجیب، شرمآور، ناراحت کننده و یا دیوانهوار هستند را برای شما روایت میکند و با آنها به شما نشان میدهد که زندگی شما فقط و فقط دست خودتان است و این باور میسر نمیشود مگر اینکه دروغهایی که در زندگی داشتهاید را از سر راهتان بردارید.
صورتت را بشور، دختر جان! دروغهای آزار دهنده مانند من به قدر کافی خوب نیستم، باید جلوتر از این میبودم، از فردا شروع میکنم و… و یک حقیقت مهم را به شما نشان میدهد. این حقیقت که فقط خودتان مسئول چیزی هستید که در نهایت به آن تبدیل میشوید.
ریچل راهکارها و توصیههایش را در این کتاب با سبکی طنزگونه و به همراه با مثالهایی واقعی از زندگی روزمره و شخصی خودش در اختیار شما قرار میدهد. در واقع سبک نوشتار او و اینکه راهکارها را با خاطراتش ترکیب کرده این کتاب را به یکی از جذابترین کتابهای روز دنیا تبدیل کرده و در لیست پرفروشترین کتاب های آمازون و نیویورک تایمز قرار داده است.
اگر این نویسنده به شما میگوید صورتت را بشور، بیمعطلی شیر آب را باز کنید چرا که او مربیای است که هر زنی به او نیاز دارد از مادرها گرفته تا زنان شاغل.
حرفهای او ترکیب جذابی از صحبتهای یک مربی امیدبخش و بهترین دوستتان است. صداقتش خواننده را شوکه میکند. در واقع این کتاب هدیهای است به تمام زنهایی که قصد دارند رشد کنند و با شجاعت زندگی مناسبی برای خود بسازند.
در این کتاب که اولین اثر غیرداستانی ریچل هالیس است، خواهید دید که او کمتر سردستهی هواداران، و بیشتر مربی زندگی است. یعنی شما با مطالعهی آن، صرفا چیزهایی از نویسنده الهام نمیگیرید، بلکه کتاب را در حالی میبندید که به ابزارهای درست و مناسب برای رسیدن به رویاهایتان دست یافته اید.
ریچل از معدود افرادی است که در یک پاراگراف، میتواند هم شما را بخنداند و هم کاری کند در مورد کل زندگیتان فکر کرده و تجدید نظر کنید.
در نهایت ریچل هالیس به شما کمک میکند تا جرأت پیدا کنید و بپذیرید که قوی، شجاع و جنگجو هستید. شما فقط یک بار زندگی خواهید کرد پس از آنچه کمتر از لیاقتتان است دست بردارید و ارزش واقعی خود را بشناسید.
در بخشی از کتاب صورتت را بشور، دختر جان میخوانیم:
وقتی واقعاً چیزی را میخواهید، راهی را پیدا خواهید کرد. ولی وقتی واقعاً چیزی را نمیخواهید، بهانهای پیدا میکنید. ناخودآگاهتان چطور فرق بین آن چیزی که میخواهید و آنچه تظاهر میکنید میخواهید را میفهمد؟ به تاریخچهی چگونگی رویارویی شما با چیزهای مشابه در گذشته نگاه میاندازد. آیا سر قولتان ماندهاید؟ وقتی تصمیم میگیرید کاری انجام دهید، آن را به اتمام میرسانید؟ وقتی به مشکلی برمیخوریم، به دنبال پایینترین سطح استاندارد میگردیم و پایینترین سطح استاندارد معمولاً بالاترین سطح تمرین ماست. این جمله کمی غیرمعمول به نظر میرسد، پس بگذارید توضیح دهم.
اگر تصمیم گرفتهاید که امروز پنجاه کیلومتر بدوید، فکر میکنید بیتوقف به آسانی تا کجا پیش میروید؟ به بالاترین سطح تمرینتان میرسید. پس اگر بیشترین مسافتی که به آسانی دویدهاید شش کیلومتر باشد، در همان حول و حوش به تحلیل میروید. مطمئناً آدرنالین شما را کمی جلوتر هم میبرد و ذهنیت شما در این باره نیز بیتأثیر نیست؛ اما معمولاً بدنتان به آن حالتی بازمیگردد که میشناسد و راحتی بیشتری را با آن حس میکند.
این مسئله در مورد قول دادن به خودتان هم صدق میکند.
اگر برای خود هدفی بگذارید – مثلاً «میخام یه رمان بنویسم» یا «میخام ده کیلومتر بدوم» ناخودآگاه شما احتمال وقوع آن را بر پایهی تجربیات پیشین میگذارد. بنابراین، وقتی در روز چهارم خسته میشوید و نمیخواهید بدوید، به بالاترین سطح تمرین ذهنی خود بازمیگردید. آخرین باری که در چنین موقعیتی قرار گرفتید، چه اتفاقی افتاد؟ آیا پافشاری کردید، عادتی ایجاد کردید و آن را به انجام رساندید؟ یا بهانه آوردید و آن را به وقت دیگری موکول کردید؟
0/5
(0 نظر)
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.