(داستان های ترکی آذربایجانی،قرن 20م)
0/5
(0 نظر)
| وزن | 363 گرم |
|---|---|
| نویسنده |
محمدسعید اردوبادی |
| سال چاپ |
1404 |
| تعداد صفحه |
414 |
| نوع جلد |
شمیز |
| قطع |
رقعی |
| بازنویسی |
5,500,000 ریال
(داستان های ترکی آذربایجانی،قرن 20م)
_ خوب به چشمهای من نگاه کن! اینجا کارخانه است. جای حرفهای مخفی نیست. تو باید برای همیشه بدانی که من حساب صدها آهنگر مثل تو را در عرض یک دقیقه میدهم و بیرونش میکنم. این کار به هیچ جای کارخانه برنمیخورد. باید بدانی که بین کارخانههای شرکت نوبل، کارخانۀ قاراشهر اینجا از لحاظ مقررات نمونه است. این مقررات نتیجۀ دقت من در کارهاست. اینجا مکانیکهایی مثل چلمان وجود دارند. فهمیدی؟ خوب تو گوشت فرو کن، به من میگویند چلمان!…
چلمان زیاد حرف زد. پاولوشا چندان اهمیتی به او نداد. آهن سرخ را از کوره با انبر سنگین برداشت. بر روی سندان گذاشت، با پتک کوبید و گفت:
_ میشناسمت، تو هم مرا میشناسی. به من هم در قاراشهر میگویند پاولوشای آهنگر! تو در کارخانۀ قاراشهر نوبل مکانیک مشهوری هستی، من هم در تمام کارخانههای باکو به پاولوشای آهنگر شهرت دارم. در باکو پاولوشا نمونه است! من هم بهت پیشنهاد میکنم سعی کنی مرا بهتر بشناسی. با اینکه هر روز مرا زیر نظر داری، باز دربارۀ من چیزی نمیدانی.
پاولوشا با انگشت عرق پیشانیاش را سترد. قطرات عرق روی آهن تفته ریخت و بخار شد. سپس با خونسردی آهن را در کوره گذاشت. آهن دوّم را که بهسان زبان گاو سرخ شده بود، برداشت و کوبید و به کار پرداخت.
| وزن | 363 گرم |
|---|---|
| نویسنده |
محمدسعید اردوبادی |
| سال چاپ |
1404 |
| تعداد صفحه |
414 |
| نوع جلد |
شمیز |
| قطع |
رقعی |
| بازنویسی |
هنوز حساب کاربری ندارید؟
ایجاد حساب کاربری
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.