(داستان های عربی،قرن 21م،عمان)
0/5
(0 نظر)
وزن | 411 گرم |
---|---|
نویسنده |
بشری خلفان |
سال چاپ |
1402 |
تعداد صفحه |
360 |
نوع جلد |
شمیز |
قطع |
رقعی |
بازنویسی |
3,250,000 ریال
(داستان های عربی،قرن 21م،عمان)
اندکی پیش از غروب آفتاب به محلۀ خودمان برمیگشتم که همه مرا «آبآورده» صدا میکردند، و من که نمیدانستم چگونه این نام را به ارث بردهام جواب آنها را میدادم. درواقع این نام را پذیرفته بودم، همانطور که نبودن پدرم را پذیرفته بودم.
مادرم به من گفته بود پدرم چند ماه قبل از به دنیا آمدن من مُرد و مرگ او باعث شد مردم مسقط گرفتار بیآبی شوند، چون چشمۀ «النل» بعد از آنکه چوپانها جنازۀ پدرم را پیدا کرده بودند، شور شده بود. جنازۀ پدرم را زیره درختچهای در نمکزار پیدا کرده بودند که از بین رفته بود و او را از طنابی که با لیف خرما بافته بود و همیشه به کمرش میبست، شناخته بودند.
اما هیچکس حرف مادرم را باور نمیکرد. خودم وقتی بزرگ شدم به چشمۀ النل رفتم و دیدم آبش شیرین است. هیچکس هم به یاد نمیآورد که روزی پدری داشتهام.
معنای «آبآورده» را وقتی بزرگتر شدم فهمیدم و متوجه شدم لحن کسانی که با آن صدایم میکنند، هنگام گفتن این کلمه فرق میکند. سرِ همین با سعید بن ناصر دعوا کردم و بچههای دیگر بر سرم ریختند و مرا به باد مشت و لگد گرفتند و جنازهام را جلوی خیمهمان انداختند. خون از دماغ و دهانم جاری بود. مادرم از دور نگاه میکرد و دخالتی نداشت. اما بعد که بچهها رفتند، مشتی خاک برداشت و روی زخمهایم ریخت.
وزن | 411 گرم |
---|---|
نویسنده |
بشری خلفان |
سال چاپ |
1402 |
تعداد صفحه |
360 |
نوع جلد |
شمیز |
قطع |
رقعی |
بازنویسی |
هنوز حساب کاربری ندارید؟
ایجاد حساب کاربری
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.