نمایش 9 12

هنر

قیمت اصلی: 1,100,000 ریال بود.قیمت فعلی: 990,000 ریال.

سرج: به هرحال اهمیتی نداره. مهم اینه که ایوان نمایانگر یه نوع زندگی و طرز فکر کاملا معاصره. دقیقا مثل خود تو. متأسفم مارک ولی باید بهت بگم که خود تو هم یه آدم کاملا معاصری و هرکاری هم بکنی نمی‌تونی از زیر بار معاصر بودن شونه خالی کنی.
مارک: پس همه‌چی حل شد. مسئله چیه؟
سرج: مسئله تویی. تو می‌خوای از دایره‌ی بشریت بیرون باشی تا بتونی به خودت افتخار کنی. ولی نیستی. تو مثل کسی هستی که تو باتلاق گیر کرده و هر چقدر دست‌وپا می‌زنه بیشتر فرو می‌ره. از ایوان معذرت بخواه.
مارک: هنوز هم می‌گم ایوان یه آدم بی‌جربزه‌ست. [ایوان با شنیدن این حرف تصمیم خود را می‌گیرد و از در بیرون می‌رود.]
سرج: آفرین.
[سکوت]
مارک: بهتر بود اصلاً امشب همدیگه رو نمی‌دیدیم، نه؟ بهتره من هم برم…
سرج: مارک، این تویی که بی‌جربزه‌ای. تو به کسی حمله می‌کنی که قادر نیست از خودش دفاع کنه.
مارک: درسته… چیزی که می‌گی درسته و شنیدنش حالم رو بدتر می‌کنه. می‌دونی چیه؟ یه دفعه به این فکر افتادم که چه چیزی من رو به ایوان پیوند داده… رابطه‌ی من با این پسر رو چی بنا شده؟
سرج: ایوان همیشه همین‌طوری بوده.
مارک: نه، دیوونگی امشبش با قبل فرق می‌کرد. قبلا هم ضعیف و احساساتی بود ولی خل‌وچل بازی‌اش آدم رو جذب می‌کرد.
سرج: خب من چی؟
مارک: تو چی؟
سرج: فکر می‌کنی من و تو رو چی به هم پیوند داده؟
مارک: نمی‌دونم… این سوالی‌یه که می‌تونه آدم رو خیلی جاها ببره…

در باب نیک بودن (مدرسه زندگی)

قیمت اصلی: 450,000 ریال بود.قیمت فعلی: 405,000 ریال.

در طول قرن‌ها، مسیحیت تنها نیروی قدرتمندی بود که افق فکری ما را شکل می‌داد، و عمیقا متعهد به توسعه‌ی نیکی در جهان بود. با بهترین منابع زیبایی‌شناختی و فکری‌اش، بخشش، خیرات، لطافت و همدلی را می‌ستود.
اما متاسفانه مسیحیت برای نیک بودن تلاشی نکرد. هم‌چنین پیشنهاد داد که شاید تقابلی اساسی بین نیک بودن و موفق بودن وجود داشته باشد. به مسیحیان گفته شد که افراد موفق همیشه هم، افراد بسیار نیکی نیستند، و در کل افراد نیک هم، خیلی موفق نیستند. به نظر می‌رسید متقاضیان بهشت تنها یک انتخاب داشتند: نیک بودن یا موفق بودن.
این دوگانگی، جذابیت نکوکاری را درون هرکسی که از صمیم قلب در آرزوی نیکی کردن بود، به شدت خدشه‌دار کرد. مسیحیت ممکن است در تلاش برای ترغیب مردم در جهت نکو بودن باشد، اما با ارتباط عمیق آن با ناکامی، این احساس پایدار را ایجاد کرد که نکوکاری غالبا مورد توجه بازندگان است.

نامه های تیر باران شده ها

قیمت اصلی: 1,900,000 ریال بود.قیمت فعلی: 1,710,000 ریال.

فکر می‌کنم تا یک هفته‌ی دیگر همه‌چیز به آخر می‌رسد. با اینکه دادگاه اجازه داده برایت نامه بنویسم، هدیه‌هایت به دستم برسد و با تو ملاقات داشته باشم، فکر نمی‌کنم که نامه‌ام به موقع برسد. بنابراین این کاغذ را در میان وسایلم می‌گذارم، با این امید که آخرین وداع مرا به تو برساند. آری آسوده‌خاطرم و افسوسی جز این ندارم که پیروزی‌مان را که بسیار نزدیک است، نمی‌بینم.

روبرهامل ۴۱ساله

ساعت آخرمان به‌زودی فرا می‌رسد. وقتی این نامه را دریافت می‌کنید که ما مدت‌هاست از این دنیا رفته‌ایم. اما دلیرانه خواهیم مرد و مغروریم از اینکه فرانسوی هستیم. امیدوارم به خاطر گذشته‌ام که هرگز باب میل‌تان نبوده مرا ببخشید و دلخور نباشید.

ژان بُسک ۱۸ساله

من سر ساعت یازده به همراه رفقایم اعدام خواهم شد. ما با لبخندی بر لب خواهیم مرد، چون این مرگ در راه زیباترین آرمان است. در این لحظه حس می‌کنم که درست زندگی کرده‌ام.

لوسی‌یَن لوگرو ۲۰ساله

این را به‌خاطر بسپارید و راه درستی را که برای‌تان ترسیم کرده‌ام دنبال کنید. رژیمی که از پس این جنگ هولناک بیرون می‌آید به نفع‌تان خواهد بود و آینده‌ی زیباتری در پیش خواهید داشت. من با آرامش بیشتری می‌روم چون مردنم بیهوده نخواهد بود. گذشته‌ام را که همواره تا آخرین لحظه، شرافتمندانه بوده و خواهد بود به خاطر داشته باشید. سرتان را بالا بگیرید و هرگز با خیانت‌کاران سازش نکنید.

اوژن کلوتریه ۴۲ساله

ماهاباراتا

قیمت اصلی: 2,500,000 ریال بود.قیمت فعلی: 2,250,000 ریال.

دوریودانا زمین زیر رژه‌ی جنگجویان به لرزش درآمده است. نفس جنگ نزدیک است. کریشنا! من آمده‌ام تا از تو بخواهم با ما هم‌پیمان شوی.
آرجونا من نیز به نمایندگی برادرانم همین خواسته را دارم.
کریشنا اما من دلیلی برای پیوستن به این جنگ ندارم. این جنگ، جنگ شماست، نه من. من در خواب خودم بودم.
دوریودانا تب این جنگ عالم را فرا گرفته است. هیچ مخلوقی نمی‌تواند بگوید «این جنگ، جنگ من نیست». هنگامی که دیگران می‌میرند، هنگام خواب نیست.
کریشنا دوریودانا! این جنگ بر سر چیست؟
دوریودانا پاندوها پیش از پایان زمان تعیین‌شده از خفا بیرون آمده‌اند و باید دوازده سال دیگر را در جنگل بگذرانند؛ اما پدرم آن‌ها را بخشیده است و به شرط چشم‌پوشی از پادشاهی‌شان، به آن‌ها حق آزادی داده است.

موسیقی آب گرم

1,500,000 ریال

بوکوفسکی داستان «سیاست» را این‌طور آغاز می‌کند:

وقتی در کالج لس‌آنجلس درس می‌خوندم، درست قبل از جنگ جهانی دوم، نازی شده بودم. هر چند فرق هیتلر رو با هرکول نمی‌دونستم، و اصلاً برام اهمیتی هم نداشت؛ اما حوصله‌ا‌م از دست میهن‌پرست‌هایی که می‌گفتن باید به جنگ اهریمن رفت، سر رفته بود. برای همین هم تصمیم گرفتم ساز مخالف کوک کنم. البته حتی به خودم زحمت مطالعه درباره‌ی هیتلر رو هم نداده بودم؛ فقط هر چیزی که احساس می‌کردم شیطانی و جنون‌آمیزه من­ رو به خودش جذب می‌کرد. به‌هر­حال، من بی‌هیچ اعتقاد سیاسی‌ای، فقط برای دررفتن از گیر جریان‌های معمول، نازی شده بودم.
در داستان «شاعر بزرگ» خبرنگار از شاعر معروف می‌پرسد:
_ برنی، تو هنوز چیز می‌نویسی؟
_ من همیشه می‌نویسم.
_ طرف‌دارهات مزاحمت نمی‌شن؟
_ بعضی وقت‌ها زن‌ها پیدام می‌کنن، ولی زیاد اینجا نمی‌مونن.
_ کتاب‌هات خوب فروش می‌رن؟
_ من پولم رو حق‌التألیفی می‌گیرم.
_ به نویسنده‌های جوون چه توصیه‌ای داری؟
_ خوب بنوشن، تنها نخوابن، و سیگار زیاد بکشن.
_ توصیه‌ات به نویسنده‌های کارکشته چیه؟
_ اون‌ها اگه هنوز زنده‌ان، به توصیه‌ی من احتیاج ندارن.

و در داستان « ورود و خروج و پایان» می‌نویسد:
وقتی برگشتم تا لیست پرواز رو چک کنم دیدم یک‌سوم فرودگاه مست‌اند. مدل موها، همه به‌هم‌ریخته بود. یکی داشت عقب‌عقب راه می‌رفت: مست بود، و به این امید که با سر بخوره زمین و ضربه‌ی مغزی بشه داشت همین‌طور ­عقب‌عقب می‌اومد. ما همه سیگار روشن کردیم و در انتظار شکستن سرش تماشاش کردیم. با خودم فکر کردم که اول کدوم‌مون می‌ره سراغ کیف پولش. یارو خورد زمین و جماعت رفتن سراغش تا لختش کنن. فاصله‌اش با من دورتر از اونی بود که ارزش رفتن داشته باشه. برگشتم توی میخونه. مرد سیاه‌پوست رفته بود. بغل‌دست من دو نفر داشتن بحث می‌کردن. یکی‌شون برگشت طرف من، پرسید: «تو درباره‌ی جنگ چی فکر می‌کنی؟» گفتم:«جنگ چیز بدی نیست.»
_ جدی؟
_ آره. وقتی سوار تاکسی می‌شی، داری می‌جنگی. وقتی یه نون می‌خری، داری می‌جنگی. وقتی الواطی می‌کنی داری می‌جنگی. ولی به هر حال، آدم بعضی وقت‌ها به تاکسی و نون و الواطی احتیاج پیدا می‌کنه.