مومو و داستان های دیگر
3,400,000 ریالپس از درنگی گفت: «او به تو گفته بود که ما با هم پوشکین میخواندیم؟… یکی از شعرهای پوشکین را به او یادآوری کن!»
بیصبرانه پرسیدم: «کدام شعر؟ کدام شعر؟»
ــ «این شعر را:
روزهای گذشته را
بازگشتی نخواهد بود.»
بی احساس
690,000 ریالشاید هم او هنوز دوستش نداشت، شاید پیش از سفر فرصت نمیکرد عاشقش شود… پریشان، سرش را پایین انداخت و نگاهش به گلهای پلاسیدۀ بالاتنۀ لباسش افتاد که گویی میخواستند گریه سر دهند. اینکه چقدر رؤیایش گذرا و سعادتش، حتی اگر بوقوع میپیوست، کوتاهمدت بود، با غم گلهای پلاسیدهای یکی شد که پیش از مرگ، صدای تپش قلب او را برای نخستین عشقش، نخستین تحقیرش، و نخستین غمش، شنیده بودند.
هرولد و مود
1,400,000 ریالهَرولد خندید: «حالا دیگه ارتش منو نمیخواد.»
مُود هم خندید و گفت: «خُب، ارتش هم روزگار خودش رو داشت. مثل کلیسا. هر دو از ما محافظت میکردن، یکی جلوی آدمبدا و اون یکی جلوی شیطان. ولی، مثل هرچیز دیگهای، دشمن هم عوض شده. ما با دشمن روبهرو شدیم و دیدیم دشمن خودِ ما هستیم. حالا هم باید بنشینیم و جایِ دفاع با اسلحه و تعصب، راهحلهای بهتری پیدا کنیم.»
سکوت
1,400,000 ریالتوی آینه نگاه میکنم و نمیدانم به کی نگاه میکنم. صورت توی آینه هم به من نگاه میکند ولی انگار صورت من نیست. ولی اصلا چرا باید چیزی را بازتاب بدهد؟ آیا آینه سطحی بازتابدهنده است؟ و آن صورت همان صورتی است که همه میبینند؟ یا چیزی یا کسی است که من خودم ساختهام؟ آیا این دارویی که مصرف میکنم آن خودِ دیگرم را توی آینه نمایان میکند؟ با علاقه به صورتم نگاه میکنم. علاقه و نوعی سردرگمی. آیا افراد دیگر تابهحال چنین تجربهای داشتهاند؟ این صورتهای ما. وقتی آنها توی خیابان راه میروند و بههم نگاه میکنند چه میبینند؟ من هم همان چیز را میبینم؟ تمام زندگیهایمان، تمام این نگاه کردنها. افراد نگاه میکنند، ولی چه میبینند؟
سونیچکا
990,000 ریالجان بیتلاطم سونیچکا که در پیلۀ هزارلایۀ کتابهای خواندهشده پیچانده شده بود، با لالاییِ پُرغریو و مهآلود اساطیر یونان، آواهای سکرآور و تند فلوت سدههای میانه و اندوه مبهم و سبکسرانۀ ایپسن، ملالتهای پُرجزئیات بالزاک، موسیقی عُلوی دانته، آواز آژیرمانند آواهای نافذ ریلکه و نووالیس به خواب رفته بود و با ناامیدی اخلاقگرایانۀ نامآورانِ روس، که قلبِ آسمان را نشانه میرود، اغوا شده بود. جان آرام سونیچکا نتوانست لحظۀ بزرگ زندگیاش را دریابد. در آن هنگام تنها دغدغۀ ذهنیاش این بود که مبادا با تحویل دادن هر کتاب به خواننده در سالن مطالعه خطر بزرگی کرده باشد.
یادداشت های آدم زیادی
1,100,000 ریال«هرگز نتوانستم حسی را که آن لحظه داشتم، بیان کنم. خاطرم هست که دست بر سینهام گذاشت، خودم را روی کاناپه انداختم و به زمین چشم دوختم؛ اندوهناک بودم و توأمان رضایتمند… چند حس رنجآور و وحشتناک همزمان عذابم میداد… کسی چه میداند؟»