سیمای زرد و پنج داستان دیگر (داستان های شرلوک هولمز)

سرپیشخدمت ناپدید شده بود. کلفت ناپدید شده بود. کلفت عاشق سرپیشخدمت بوده، ولی بعدا موجبی پیش آمده که کینه او را به دل بگیرد. کلفت اهل ویلز بوده و خون مردمان آتشین مزاج و پر احساس آن خطه در رگ‌هایش جریان داشته. کلفت بلافاصله بعد از ناپدید شدن سرپیشخدمت شدیدا دچار هیجان شده بود. کلفت کیسه‌ای را که حاوی چیزهای غریبی بوده توی دریاچه افکنده. باید همه این عوامل را در نظر می‌گرفتم، ولی درواقع هیچ یک از اینها به قلب معما نمی‌زد. نقطه شروع این سلسله رویدادها کدام بود؟ و نقطه پایان این رشته درهم پیچیده کجا؟