(داستان های فرانسه،قرن 20م)
0/5
(0 نظر)
وزن | 115 گرم |
---|---|
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
وزن | 115 |
نویسنده | آملی نوتومب |
سال چاپ | 1402 |
تعداد صفحه | 112 |
بازنویسی | 14021226 |
1,100,000 ریال
(داستان های فرانسه،قرن 20م)
او آرام نمیگیرد.
«آرام گرفتن» فعلی است که غالبا در شکل منفی به کار میرود. هرگز جایی نمیخوانید که کسی آرام و قرار دارد. چرا؟ چون که خشم با ارزش است: خشم حامی و حافظ یأس و نومیدی است.
سه ساعت پیشتر، هیچکس به خوشبختی این مرد نبود.
ـ تو زیباترین زن عالم هستی. سایر زنها همگی بهخاطر وجود تو زشت هستند. نه. سایر زنها بهخاطر وجود تو وجود ندارند.
ـ با این همه تو باید به این موضوع عادت کنی.
ـ پنج سال است که به هم عشق میورزیم و هیچوقت تا این حد در اوج نبودهایم. آیا تا به حال داستانی شبیه به داستان ما از زبان کسی شنیدهای؟
ـ نه.
ـ نام تو رِن است. اول آشناییمان، گفتن این اسم کوچک برایم وحشتآور بود. ولی الان، شاید نتوانم تحمل کنم که تو نامی غیر از این داشته باشی. رِن، خود تو هستی. عشق من، در کنارم بمان.
ـ نمیتوانم.
ـ کجا داری میروی؟
ـ میروم عروسی کنم.
ـ خیلی شوخ هستی!
ـ اصلاً شوخی نمیکنم. پسفردا با ژان لویی عروسی میکنم.
ـ معلوم هست چه میگویی؟
ـ ژان لویی. او را میشناسی.
ـ اما منم که دوستت دارم. منم که میخواهم با تو ازدواج کنم.
ـ وقتی پدر و مادرم با هم ازدواج کردند، دیوانهوار عاشق هم بودند. ولی بعد، زندگی معمولی داشتند. الان مادرم نقش کلفت پدرم را دارد. این طرز زندگی برای من خیلی حقارتبار است.
ـ اگر با من باشی، زندگی معمولی نخواهی داشت.
ـ پنج سال است که با هم هستیم. تو غیر از عشقورزی، هیچ کار دیگری نکردهای.
ـ تو هم هیچشکایتی نداشتی.
ـ کوتهفکر نباش. ژان لویی نفر دوم یک شرکت عظیم صنایع الکترونیک است. مرا با خودش به پاریس میبَرد.
ـ پاریس!
ـ بله، پاریس. برتری، زندگی باشکوه. همان که همیشه در رؤیاهایم دیدهام. مگر قبلا چند بار به تو نگفتم که میخواهم اینجا را ترک کنم؟
وزن | 115 گرم |
---|---|
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
وزن | 115 |
نویسنده | آملی نوتومب |
سال چاپ | 1402 |
تعداد صفحه | 112 |
بازنویسی | 14021226 |
هنوز حساب کاربری ندارید؟
ایجاد حساب کاربری
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.