(داستان های آلمانی،قرن 21م)
0/5
(0 نظر)
وزن | 78 گرم |
---|---|
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
وزن | 78 |
نویسنده | رولاند شیمل فنیگ |
سال چاپ | 1401 |
تعداد صفحه | 70 |
بازنویسی |
250,000 ریال
(داستان های آلمانی،قرن 21م)
مرد: رستوران اژدهای طلایی!
الان بعدازظهره و نور کمجون آفتاب تابستان از پنجره به روی میز میتابه. پنج آسیایی در یه آشپزخونهی کوچک چینی، کنار هم جمع هستن.
زن جوان: یه مرد جوون آسیایی از درد دندون به خود میپیچه. (ترسیده) درد دارم، درد دارم، درد. (زن جوان از فشار درد فریاد میزند)
مرد جوان: گریه نکن، گریه نکن دیگه…
زن جوان: (از درد فریاد میزند) درد…
زن مسن: اون درد داره.
مرد مسن: اون جوونک درد داره.
مرد جوان: گریه نکن… گریه نکن…
مرد: داد نزن… اما اون داد میزنه و چهجوری هم دادوبیداد میکنه.
زن جوان از درد همچنان فریاد میزند، زن مسن نودلها را در ماهیتابه سرخ میکند. دود بلند میشود.
زن جوان: خیلی درد داره، دندون خیلی درد داره.
مرد مسن: ما توی آشپزخونهی کوچولوی یه رستوران کوچک چینی دور اون جوونک میچرخیم، داد نزن… اون بدجوری داد میزنه.
زن مسن: منوی شمارهی هشتاد و سه! نودل با گوشت گوساله، با تخممرغ و سبزیجات، گوشتِ مرغ و سس بادام، یهکم تند.
مرد: دردِ دندون.
مرد مسن: اون جوونک دندوندرد داره.
زن جوان از درد به خود میپیچد.
مرد جوان: هم بزن… هم بزن.
زن مسن مواد را در ماهیتابه هم میزند.
مرد مسن: جوونک!
مرد جوان: اون جلو، کنار پنجره، دو تا مهماندار هواپیما پشت میز نشستن، میز شمارهی یازده. روز بهخیر!
مرد مسن: دادوبیداد نکن.
مرد: اولین مهماندار میگه:
روز بهخیر.
مرد مسن: دومین مهماندار میگه:
روز بهخیر.
مرد جوان: روزتون بهخیر.
زن مسن: اون دندون باید کشیده بشه.
مرد جوان: میل دارین اول براتون نوشیدنی بیارم؟
زن جوان: آخ خدا… دندون… آخ خدا… آخ خدای من…
وزن | 78 گرم |
---|---|
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
وزن | 78 |
نویسنده | رولاند شیمل فنیگ |
سال چاپ | 1401 |
تعداد صفحه | 70 |
بازنویسی |
هنوز حساب کاربری ندارید؟
ایجاد حساب کاربری
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.